امروزه هنر عکاسی نسبت به قبل و گذشته خواهان و هوادارای بیشتری پیدا کرده است. نمایش یک معنا یا مفهوم در یک قاب مطمئنا شغل سادهای نیست و ذوق و نگاه خاصی میطلبد.
“پدرو کوئینتلا” معلم تاریخی است که ذوق و استعداد عکاسی هم دارد و به عنوانی از چهرههای شاخص و انگیزشی در سایت ۵۰۰px شناخته شده است. وی در مقالهی اخیرش، برای آن بخش از افرادی که میخواهند هنر عکاسی خود را بهبود بخشند راهکارهایی را معرفی کرده است. راهکارهای کوئینتلا از ترکیب صحنه گرفته تا هماهنگی رنگبندی و عنوانگذاری عکس را در برمیگیرد.
نمونه کارهای کوئینتلا را میتوانید در سایت ۵۰۰px ببینید یا آنها را در صفحهی فیسبوک کوئینتلا پیگیری کنید.
در ادامه، توضیحات متن از زبان کوئینتلا ذکر میشوند: اغلب از من میپرسند که چه “اسراری” پشت کارهای عکاسی من قرار دارد. نظر به اینکه من بر این باورم که ذات دانش، به اشتراک قراردادن یا آن است برخی از فوت و فنهای پروسه کاری خویش را شرح خواهم داد:
۱. آمادگی، علت و تخیل
آمادگی به معنای آن نیست که ساز و برگ عکاسی شما، جدیدترین مدل موجود در بازار باشند و لزومی ندارد که دوربین و لنز شما از بهترینهای موجود در بازار باشند. تا به حال بیشمار عکسهای فوقالعادهای دیدهایم که با استفاده از دوربینهای قدیمی گرفته شدهاند و هزینهی زیادی صرف ساز و برگ آنها نشده است. همین که مدل و تجهیزات و ابزار عکاسی خود را بشناسید بس است و نیازی به سنسورهای ۱۰۰ مگاپیکسلی نیست. از خود بپرسید: تصاویر شاخص شما کجا میتوانند باشند؟ این عکسها چگونه تکمیل میشوند؟ با چه ترفندهایی میتوان بهترین عملکرد را روی یک عکس پیادهسازی کرد؟ نقطهی شیرین لنز من کجاست؟ دریافتن این نوع اطلاعات، کمک میکند که راحتتر و با اعتماد به نفس اکثریت عکس بگیریم. لغایت به حال چند لحظهی ناب عکاسی را به دلایلی مشابه خاموش بودن دوربین، بسته بودن درپوش لنز، بالا بودن درجهی ISO و عدم عملکرد تند برای تنظیم مد دوربین، از دست دادهاید؟ مطمئن هستم که این ماجرا برای همهی ما اتفاق افتاده است.
سوژهی متحرک نقش مهمی در کارهای عکاسی ما ایفا میکند. اما دشوار اینجا است که برخی مواقع اوقات این موضوع را از دست میدهیم. به همین هدف باید همیشه در حالت آماده باش بوده و به پیگیر راهی برای ثبت سوژه باشیم. اشکال هنری مانند قطعهای از یک موسیقی، یک کتاب یا یک فیلم، همه و کل میتوانند تاثیر الهام بخشی در گرفتن عکس داشته باشند.
تخیل، برای من دائم حکم بختک را داشته است. خیلی از رفقا من فکرمیکنند که به شوخی این حرف را میزنم و به من میخندند ولی واقعیت آن است که من فاقد قوهی تخیل هستم. احتمالاً یک دلیلش این باشد که اواخر دههی ۳۰ حیات به عکاسی روی آوردم و از نظر شخصیتی، شدیدا از قدرت تخیل خود کار کشیدم! پس چطور عنصر تخیل را در کارهای خویش وارد میکنم؟ سر این مسئله در این پذیرش بالقوه است: هیچ راه حل خاصی وجود ندارد. شما در آن واحد هم میتوانید دارای تخیل و هم فاقد آن باشید. من هم کوشش میکنم که از صحنههای گوناگون زیادی عکسبرداری کنم که از ترکیب آنها، الهام بگیرم و توان تخیل خویش را هم افزایش دهم.
یکی از تمرینهای دیگری که در این رابطه انجام میدهم، نوشتن ایدههایم بر روی یک دفترچه است که روزی بتوانم ایدههای مجزا را در یک تصویر با هم ترکیب کنم.
۲. قاببندی صحنه
قاببندی جزئی از لحظههای کلیدی و مهم عکاسی است مخصوصا زمانی که در حال عکسبرداری از یک صحنه یا منظره باشید. بسیاری از افراد اندیشه میکنند که این تقدیر کار خیلی سادهای است در حالی که نوع نگاه شما به چشم انداز از راه نمایاب (viewfinder) برای قاببندی بسیار مهم است. در نمایاب میتوانید ابعاد مختلفی از یک صحنه را ببینید. پارامترهای زیادی در دوربین شما (مانند سنسور، لنز، زاویهی دید، ارتفاع و سایر موارد) وجود دارند که میتوانند قاببندی صحنه را به شکلی متفاوت از آنچه با چشمان خود میبینید، نشانه دهند. بهترین شیوه برای رویت و فضا یابی یک صحنه، تماشای آن از راه کادر مربعی شکل ایجاد شده توسط نمایاب است.در این حالت، چشمانداز برپایی شده در ذهن شما، چشمان شما را به دنیایی خاصتر باز میکند.
این لحظه زیاد چالشبرانگیز و انگیزشی است. چرا که این امکان را در اختیارتان میگذارد که قسمت مهم صحنه را کشف کنید. بنابراین نخستین قدم این مرحله، تحلیل قدم به قدم است. همین امر کمک میکند، نمای خاصتر و معنادارتری از صحنه را در دوربین خود ثبت کنید.
هر چند که این نوشتار دربارهی روشهای ترکیب بندی عکس ها نیست اما همچنان میتوانید راهکارهایی برای ایجاد یک ترکیب قشنگ در تصاویر خویش خلق کنید. در این حالت، مرسومترین قانون، قانون سوم است. دیگر قوانین مشابه “خطوط هدایتگر” (Leading Lines) و “عمق میدان” (Depth) را در بیشتر کارهایم لحاظ میکنم. استفادهی مجزا یا ترکیبی از این تکنیکها، منجر به خلق صحنهی فوقالعادهای میشود. به عنوان مثال، چنانچه بخواهید به تصویر چشمانداز خود عمق بدهید با تنظیمات فاصلهی لنز به صورت گوناگون موفق به انجام این کار خواهید شد. نکتهی مهم دیگر، “نور” است که باید تنظیمات آن را در صحنه اعمال کنید.
پیشنهاد میکنم از این توصیهها نترسید و با به کار گیری آنها در ثبت تصاویر، به نتایج ویژه و شگفتانگیزی دست خواهید یافت.
۳. سادگی را حفظ کنید
سادگی مهمترین قانونی است که سعی میکنم همش آن را در کارهایم رعایت کنم. هر چند که این میل به سادگی میتواند یک سلیقهی شخصی قلمداد شود. عکس ها شلوغ که عناصر زیادی در آنها وجود دارد، به شخصه برای من جذاب نیستند چرا که اندیشه میکنم این شلوغی باعث سردرگمی بیننده میشود. ضمن این که فهم معنای عکس را برای او سخت میکند.
مغز ما از راه غریزه، تشخیص میدهد که تصویر یک عکس برایش دلنشین است یا نیست. هنگامیکه عکسی را ثبت میکنید و آن را با دیگران به اشتراک میگذارید، ۱۵ ثانیه فرصت دارید تا توجه مخاطب را جلب کنید. یک فضاسازی ساده در تصویر به مخاطب شما تایم بیشتری خواهد داد. پس متعلق به است که مخاطب میتواند با عکس شما وابستگی ایجاد کند و برای یک عکاس هیچ پاداشی بالاتر از این وجود ندارد که بینندهی عکسش بگوید: “نمیتوانم چشم از این عکس بردارم.”
در مثال کارهای عکاسی من بیشتر از ۳ عنصر یا موضوع قرار ندارد. هر مورد اضافهی دیگری مایه سرگمی بیننده خواهد شد. فضای منفی (negative space) یا به عبارتی همان فضای پیرامون میتواند امکان نفس کشیدن سوژهی اصلی عکس را فراهم کند تا نقش واضحتری از خود ارائه دهد. بنابراین، هر چه عناصر موجود در عکس کمتر باشند، نتیجهی پیشه بهتر خواهد بود. در واقع، این یک قانون تناسب معکوس است.
این نوع نقطه نظر در رنگبندی هم کاربرد دارد. یک رنگبندی ساده با هالهای از رنگ برنزه بسیار بهتر از رنگبندیهای شلوغ و گوناگون است. اصل سادگی در نورپردازی و برپایی سایه هم پایدار است. سوژه، نسبت به سایر عناصر آماده در عکس باید از روشنی بالاتری برخوردار باشد.
۴. آگاه شدن از شکل رنگبندی در دستگاههای مختلف و یکسان بودن رنگها
درک دقت صفحه نمایش در نشانه دادن رنگها برای من کار سختی بود. خوشبختانه، رایانهی فعلی که متعلق برای ویرایش تصاویر است نشان میدهد که دقت نمایش رنگ رایانهی قبلی کیفیت پایینی داشته است. دستگاههای زیادی در بازار وجود دارند که به شما کمک کنند که فهم بهتری از رنگبندی عکسهای خود داشته باشید. چاپ کردن عکسها باعث میشود که یک گام جلوتر بیافتید.
راز دیگری که باید آن را با شما در میانی بگذارم به کارگیری ۳ دستگاه مختلف برای نمایش عکسهایم است. این شغل من دو انگیزه دارد: اول این که متوجه میشوم دیگران عکسهای من را در صفحات نمایش خود به چه چهره میبینند. دلیل دوم این است که بدانم در مقیاسهای کوچک، تصویر به چه شکل در میآید. اگر عکسی که گرفتهام، در صفحه نمایش گوشی با کیفیت خوبی نمایش داده شود یعنی این که این عکس کیفیت قابل قبولی در دیگر صفحات نمایش خواهد داشت.
علاوه بر اینها، هارمونی و انسجام رنگها باید در نظر گرفته شوند. رسیدن به یک رنگبندی مطلوب و خوشایند شغل سادهای نیست. نظریههای مختلفی در رابطه با این موضوع صدق میکند. بعضیها ترجیح میدهند از رنگهای هم طیف و مثل هم استفاده کنند حال آن که عدهای دیگر استفاده از رنگهای متضاد را مکمل هم میدانند. سوژههای دلخواه گروه اول معمولا در طبیعت یافت میشود. در روش کاری خودم، شخصا علاقه دارم که از متضادسازی بهرهگیری کنم چرا که تمایز هدفم نسبت به پیرامون را نشان میدهد. این تضاد به رنگها محدود نمیشود و اشکال هندسی متنوعی را هم در بر میگیرد. و در پایان میتوان چرخهی رنگها را در شکلهای مختلف پیدا کرد. در مورد جستار رنگبندی عکس، سایتهای زیادی قرار دارند که راهکارهای آنها میتواند دقت شما در این مقوله را افزایش دهد.
۵. چگونه میشود معنا را به تصویر تبدیل کرد. علاوه بر این چطور میتوان به عکسها، عنوان یا توضیح اضافه کرد
این روش از پیشه به درد افرادی میخورد که میخواهند عکسهای خویش را در محیط وب به اشتراک بگذارند و قرار است که این تصاویر بدست اشخاص زیادی دیده شود. در این مواقع، اهداف عکاس این است که عکسالعمل عاطفی مخاطب را برانگیزد. بعد باید نهایت سعی خود را بکنید. البته هدف من نیست که عکس شما از لحاظ نکات فنی باید کامل و بدون نقص باشد چرا که اگر قرار بود همه چیز به فن و تکنیک وابسته باشد دیگر جایی برای معنا و مفهوم باقی نمیماند.
برای مثال، در بعضی موارد افراد با قراردادن یا عکس یک بانو زیبا یا یک آقای خوش تیپ میخواهند مفهوم زیبایی را القا کنند. ولی بهتر این است که تصویر آنها با یک سرگذشت بصری همراه باشد تا کارایی عمیقتری بر روی مخاطب بگذارد. فضای منفی در تصویر باعث میشود که مخاطب شما سریعا با هدف اصلی عکس وابستگی برپا کند و احساسات و صمیمیت ذهنی خویش را نسبت به عکس بروز دهد. سعی کنید در فواصل گوناگون از سوژهی خود عکس بگیرید و نورپردازی آن را در زوایای متفاوت اعمال کنید. ضمن این که ایجاد یک سایهی ساده میتواند عکس شما را از این رو به آن رو کند.
در باره عنوانبندی عکس ها بحثهای زیادی وجود دارد. برخی از عکاسها با این پیشه مخالف هستند چرا که فکر میکنند وجود یک عنوان متنی بر روی تصویر حواس بیننده را پرت میکند و دستور نمیدهد که روی تصویر تمرکز کافی داشته باشد. یکی از رفقای عکاسم دائم میگفت: “یک عکس خودش باید به تنهایی گویای معنا و مفهوم خویش باشد و نیاز به هیچ عنوان یا توضیحی ندارد.” اما من با این نظریه مخالف هستم و دلیلش را در ادامه توضیح خواهم داد. عادت ندارم که مدام در سایت ۵۰۰px عکس آپلود کنم و معمولا هفتهای یک بار این کار را انجام میدهم. ضمن این که همان یک عکس هم نتیجهی دریافت کلی سایرعکس ها است. پس هر عکس داستانهای زیادی به اتفاق خود دارد که من را مشتاق میکند که با نظرات و بازخوردهای مخاطبان مقابل شوم. برای مثال، یک نقل قول از یک فیلم، یک آهنگ یا یک تجربهی اتفاقی میتواند برای خلق یک عکس، الهامبخش باشد. از این رو اعتقاد دارم که اگر یک شخص در وسط میلیونها عکس ترجیح داد عکسهای من را ببیند، شایستگی این را دارد که از حکایت منحصر به فرد آن هم باخبر شود.
به همین خاطر احساس میکنم که عکسها باید عنوان داشته باشند و معمولا برای پیدا کردن یک عنوان مناسب که بتواند حس کنجکاوی بیینده را برانگیزد، زمان زیادی صرف میکنم. عنوان عکس میتواند بحث برانگیز هم باشد. به عنوان مثال برای یکی از عکسهایم، عنوان “هیچ چیز برای از دست دادن وجود نداشت” را انتخاب کردم و با این بازخورد مواجه شدم که: “عکس به این زیبایی مستحق چنین عنوانی نبود” و من در استجابت توضیح دادم که این انتخاب بر بنیاد فهم من از معنای عکس صورت گرفته است.
دیدگاهتان را بنویسید